۱۳۸۸ مهر ۱۹, یکشنبه

رفتي اما....

باورت ميشه امروز دو تا از بچه ها بهم زنگ زدن و گفتن كه تو كجايي و ما نگران شديم، فقط به خاطر اينكه دير آمدم شركت . ميدوني چرا ؟؟ چون تو رفتي بي خبرو ما چهار روز بعد فهميديم كه ديگه تو رو هيچوقت نمي بينيم. تو و اون لبخندتو، تو اون و شكمي كه داشت كم كم خودشو نشون مي داد. نميبينمت كه بپرسيم ني ني چيه؟ چند وقت مونده تا بياد و هي نگات كنيم كه چقدر عوض ميشي و بگيم مريم به اون لاغري رو ببين كه...
امروز جند بار ديدمت تو رستوران و نزديك آسانسور جايي كه آخرين بار ديدمت وپرسيدم ني ني كي دنيا مياد؟ گفتي دي گفتي دخمله گفتم دختر دي ماهي مثله من! چه شود. ديدي نيومد ؟ برگشت از نيمه راه و تو رو هم با خودش برد. نيومد، نموند ، نموندي كه ...
از تو و برات نوشتن سخته شايد خيلي نزديك نبوديم ولي تو اين سه سال تقريبا هر روز توي رستوران ميديدمت هميشه يه جا مي نشستين، تو با بچه هاي ... اگر دور بوديم حداقل لبخندي نصيبمون ميشد . اگر از لباسم خوشت ميومد ميگفتي وقتي اون سريال پخش ميشد هر بار كه منو ميديدي ميگفتي كه امروز بيشتر شبيه ب.ج شدم يا اينكه ديروز.
نميخوام به رسم ايراني ها بگم كه بهترين بودي اما چيزي كه از تو برام مونده دوست داشتنيه،دوست داشتني.
رفتنت تنلگري بود كه لرزشش رهام نميكنه، باور كن. نميدونم چقدر طول ميكشه كه چشمام عادت كنه كه دنبالت نگرده و باورم شه كه نيستي،انگار كه هيچوقت نبودي و دوباره پشت گوش بندازم كه فرصتم ميتونه تا همين لحظه باشه. تمام.

۱ نظر:

  1. سلام ....الان كافي نتم.........خوندم اين متن رو.....خوندم........خوند.....خون.....
    چه يادش قشنگ به جا مونده....مثب محبت يه مادر....

    پاسخحذف