۱۳۸۸ مهر ۱۵, چهارشنبه

الی و زنانگی

حتی اگر زیبایی خیره کننده ایی نداشته باشی ، نه نگاه اغواگرانه ایی و نه حرکات آنچنان ظریفی،نه خنده دلربایی آنطور که حتی بین ده دختر به چشم نيايی، باز هم چیزی درونت هست که شاید خودت ندانی یا نخواهی بدانی یا بخواهی چشمت را به رویش ببندی, وقتی که به خودت حق زنانگی ندهی ،وقتی وجود خودت را انکار کنی،به خاطر اشتباهات دیگران، به خاطر سوء برداشت ها خودت رو زیر پا بزاری، میبینی که باز همانی هستی که باید باشی. مثل مویی که اگر هزاربارنگ بخوره بعد ازمدتي، رنگ خودشو نشون میده.
بايد بشيني كنارمردي و انعكاس هر حركت آروم و پنهوني خودتو رو تو چشماش ببيني، بايد دستت رو بزاري تو دستش تا بهت يادآوري شه چقدر ظريفي.بايد ببيني لبهاش شكل لبخند ميگيره وقتي تو حتي بي دليل ميخندي ، كه بياد بياري كه انگار اِ منم دخترم. انگار. بايد كه كم بياري خيلي كم ، آنقدر كه دنبال پناهي بگردي.دست گرمي و نگاه پر شوقي.كه بياد بياري كه هر طور باشم باز دخترم.
از زمانی که آنقدر بزرگ شدم که به چشم بالغ بیام، از روزی که فهمیدم زنانگی هست و مردانگی. از روزی که فهمیدم میشه با دلبری خیلی از کارا رو پیش برد، میخواستم دلبری رو بزارم واسه کسی که باید دلشو ببرم و برای بقیه آدم باشم. آدمی جدا از جنسیتش. خیلی جاها حتی از حق خودم گذشتم چون میدونستم باید با کسانی روبرو بشم که صرفا منو به چشم یه دختر جوون میدیدن تا یه شخصیت حقیقی. توی دانشگاه دلم رضایت نمیداد پسری رو بدوونم وازش بیگاری بکشم بدون اینکه دوستش داشته باشم در حالی که میدونم همه دلیل همراهی اون پیدا کردن دقاقیقی که بتونه دو کلمه حرف بزنه. به جاش ترجیح میدادم گوشت تلخ باشم. همه دقايق رو باهم بهش تقديم كنم و روراست باشم.
از زمانی که شاغل شدم.تمام سعیمو کردم که به همه به یه چشم نگاه کنم. نه مرد، نه زن. نه مجرد نه متاهل. به جز افرادی که باهاشون صمیمی هستم، با همه همکارا یه رابطه معقول در پیش بگیرم که بی ادب و غیر اجتماعی نباشم.
مدتهاست آنقدر روابط محدودي دارم كه فكر ميكنم داره يادم ميره كه كي هستم. آنقدر كه سعي كردم جدا از جنسيتم باشم كه از ياد بردم با جنسيتم چطور باشم.از بس دلبري نكردم نميدونم چي هس و چطور ميشه دل برد. شايد ياد گرفتني نباشه و فقط بايد فطرتم رو بيدار كنم . بزارم غريزه ام يه كم فرمان بده واين الي يه كم گوش كنه. اگرچه ميدونم تو اين راه شايد تجربه هاي تلخي پيش روم باشه ولي ميخوام. چه ميشه كرد.
يواشكي: امروز ميخوام برم يكي رو ببينم.همين. خيلي نميشناسمش. نميدونم بعدش چه حسي خواهم داشت. راستش يه كم ميترسم.هرچي باداباد.

۲ نظر:

  1. man hamishe delam mikhast ye zane kamel besham.kasi ke vase mardesh ye zanie ba hameye zerafata,too mohite kar,baste be kari ke dare,ye zane ghavi,va too jame"e ye zane mostaghel.ama masale injast ke alan kamtar mardi fahmo sho"oore darke injoor shakhsiataro dare.
    manam hamin karo too daneshgah kardam,behem goftan 2khtare vahshie !rasti,vaghti bargashti tariffffffff kon

    پاسخحذف