۱۳۸۸ مرداد ۲۱, چهارشنبه

چه ميانبر با حالي!

خيلي خستم .راهمو كج ميكنم به سمت پارك. با خودم ميگم اينطور راهم كوتاه تر ميشه و از اين آفتاب در امون ميمونم. تو حال خودمم وطبق معمول يه خزعبلاتي پيدا ميكنم تا بهش فكر كنم، كه يه دفعه يه آقاي نسبتا محتر مي رو ميبينم كه با روان پاك انگار كه توي خود خود دستشويي تشريف دارند، مشغولند، چند لحظه گيج نگاه ميكنم و به خودم ميام قدم هامو تند تر ميكنم خانم و آقايي با فاصله كمي از من به صورت زيگزاكي در حال قدم زدن هستند، چند لحظه بهم نزديك ميشن، دوباره دور ميشن،اصلا تعادل ندارند. از هر طرف كه ميخوام ازشون سبقت بگيرم ،نميشه. ميگم ببخشيد، انگار نه انگار، بلندتر ميگم و بلندتر. خانم برميگرده، خيلي استخواني و زردمبوه با ارنج ميزنه به پهلوي آقاي تپل و تشر ميزنه" چه وضع راه رفتنه" انگار خودش خيلي قشنگ راه ميرفته و دندان هاي زرد يكي درميونش ميريزه بيرون . ميرسم به فضاي بازي كه دور تا دورش نيمكت هست. يه پسر ريقو 18-19 ساله دستشو انداخته دور يه دختر تپل ،كله ها رو چسبوندن بهم، دست پسره از بازوي دختره مياد به سمت كمر چند طبقه با پررويي نگاشون ميكنم و ميگم پسر جون لقمه اندازه دهنت بردار خفه ميشي آ (البته تو دلم).از سراشيبي پارك ميگذرم ،دختر پسري رو چمن همديگه رو بغل كردن و تو حال خودشونن با ديدن من هول ميشن منم هول ميشم ، حس كسي رو دارم كه بيهوا در اتاق خواب كسي رو باز كرده! چند قدمي كه ميرم برميگردم، از اينجا به پارك مشرفم، سمت راست جولانگاه معتادهاست خيلي هاشون رو چمن دراز كشيدن و شايد خوابيدن . سمت چپ پر از دخترو پسر با خودم ميگم مگه جا قحطه واسه ديدن يار بعد يادم مياد كه قحطه. مسير خوبيه واسه ميانبر مگه نه؟!


۶ نظر:

  1. راستشو بگو خودت داشتی کجا میرفتی؟!!!!!

    پاسخحذف
  2. آرههههههههه؟!هه هه!:دیییییییییییییییییی

    پاسخحذف
  3. جان من دیگه میان بر نــــــــــرو !
    دیگه پارک هم نمیشه رفت با این سطح فرهنگ های بالای مردم!

    پاسخحذف
  4. akh nagoo ke alan hameja az hamin mianborast!cinema coffeshop!taxiiiiii

    پاسخحذف