۱۳۸۸ اسفند ۲۴, دوشنبه

در باب سالي كه رو به پايان مي رود 1

امسال تهران پائيز نداشت، زمستان هم نداشت و بعيد ميدونم بهار دل انگيزي داشته باشه، به همين زودي بوي تابستون پيچيده ، هوا يكباره گرم شده، ولي الان كه مينويسم نسيم خنكي از پنچره  چهار طاق باز، توي اطاق پيچيده و چه حس قشنگي مهمونم كرده به همين سادگي. خيلي چيزا هست كه ميخوام بنويسم . بنوسيم كه ببينم خودمو همين حالا و فردا دوباره و روز مبادا..... شايد.
* ديروز موقعيتي دست داد كه سر ظهر ساعتي رو تو امير آباد نوروز زده بچرخيم(من و دوست جون ها). سبزه ، ماهي هاي گلي بي گناه اسير در يه ليوان پايه دار. سيرهاي دسته شده چيني ، سنجد هاي اكليل خورده . سفره هفت سين  فانتزي گم شده در  روبان و تور. از اين  موقعيت ها كم پيش مياد. چون اين ساعت وسط هفته هميشه پشت ميز اداره نشسته ام. توي هر مغازه ايي سرك كشيديم. پفك مفتي تبليغاتي خورديم، آب نبات چوبي ليس زديم. به خونه ها نگاه كرديم و براي يه خونه قشنگ پيام تبريك نوشيم و لاي درش گذاشيم. موهبتي بود اون ساعت. ساعتي  كه در لحظه باشي و در لحظه زندگي كني.  چيزي كه خيلي وقته خيلي كم تجربه اش ميكنم.

**ديشب خونه رو بهم ريختم هر چه لباس زمستوني هست از آويز و كشو درآوردم و رو تخت كوپه كردم. نگاهشون ميكردم  ميگيرفتمشون دستم. اينو ميخوام، اينو نمي خوام. جداشون كردم. حتي بعضي هاشونو اصلا نپوشيدم و ميدونم روز پوشيدنشون هيچ وقت نخواهم آمد ، بعضي هاشونو 3-4 ساله دارم ولي كمتر از انگشت هاي يه دست پوشيدم. ميخوام ردشون كنم. ديگه نمي خواهم چيزي دور خودم جمع كنم.

*** ميشينم و به امسال  نگاه ميكنم. چه كار كردم،  چه كاربايد ميكردم و نكردم . چي ديدم، چشمم رو چي بستم. چي شنيدم، كي نشنيدم، كي نشنيده موندم. چي گفتم، كجا لال موندم، كجا بايد لال ميشدم. كجا رفتم ، كجا بايد مي بودم ونبودم. يه روز فكر ميكردم امسال خيلي زياد به عبث گذشته ولي الان ميبينم كم نيستند. البته زياد هم نيستند .نمي دونم به اندازه يه سال هستند يا نه، سالي در جواني. شايد بيشتر نوشتم از امسال. از امسال شايد بشه كتابي نوشت ، فقط  چند خطي رو  كاش ميشد خط زد يا با لاك پوشوند و محوشون كرد. حالا كه نميشه  همچين كاري كرد. ميشه يه كار ديگه كرد . نقطه سر خط .

۳ نظر:

  1. خيلي خوبه حتي توي يك نقطه از نوشته هاي يك دوست شريك بود

    پاسخحذف
  2. * عالی بوده این کارتون. واای چقدر برای اون پیام تبریکتون لای در ذوق کردم ! کاش اون خونه ، خونه ی ما بوووودد!
    ** خوب شد یادم انداختی. باید لباس زمستونی هامو جمع کنم. من کلا یا اگه چیزی رو نخواهم زود میدمش به یکی دیگه یا هم اونقدر می پوشمش که دیگه نشه پوشیدش !!
    *** اگه به من لاک غلط گیر میدادن کل سال 88 رو با لاک می پوشوندم.

    پاسخحذف