من معتادم.
معتاد اين شركت ، اين اتاق، هم اتاقي هايي كه وقتي نيستند، يه چيزي كم است.
معتاد اين ميز، اين كامپيوتر، اين كمد روبرويي كه آيئنه منه.
معتاد اين ميز، اين كامپيوتر، اين كمد روبرويي كه آيئنه منه.
معتاد قيافه هاي تكراري، سلام هاي تكراري، لبخندهاي تكراري.
معتاد اين كارهايي كه بي هوا سرم خراب ميشوند، كارهاي سركاري.
معتاد بحث هاي بي نتيجه، بد و بيراه به شركت و مدير و رئيس.
معتاد اين جمع شدن ها، حرف ها ، خنده ها ، كل كل هاي گاه و بي گاه.
معتاد صداهاي گنگ از اون ور راهرو.
معتاد نگاههايي كه از ميانه درنيمه باز شكار ميكنم.
معتاد چاي جوشيده ونهار كوفتي رستوران.
معتاد صبح دير رسيدن، معتاد صداي شات دون وقت رفتن.
معتادم معتاد.
معتاد چاي جوشيده ونهار كوفتي رستوران.
معتاد صبح دير رسيدن، معتاد صداي شات دون وقت رفتن.
معتادم معتاد.